تقلید چرا؟
فلسفه تقلید چیست؟
تقلید در احکام شرعی رجوع به متخصص و اهل خبره است؛ یعنی، همان گونه که همه عقلای عالم در هر رشته و صنعت و علمی به نزد متخصص و اهل خبره آن رشته می روند؛ مثلاً برای اطلاع از نوع بیماری به پزشک رجوع می کنند برای آشنایی از احکام دین و حلال و حرام و واجب و مستحب وظیفه دارند به متخصص آن، یعنی عالمی که عمری را در فهمیدن این احکام از قرآن و روایات زحمت کشیده رجوع نمایند و این کار از نظر عقلا نه تنها تقلید کورکورانه نیست بلکه بسیار ستایش می شود.
اما تقلید کورکورانه؛ یعنی انسان بدون آگاهی و دلیل منطقی و عقلی از راه و رسم فرد یا قومی پیروی کند، مثل بت پرستان که وقتی پیامبران به آن ها می گفتند چرا در مقابل این مجسمه های چوبی و سنگی که هیچ نفعی ندارند و ضرری هم از شما برطرف نمی کنند سجده می کنید، می گفتند ما می دیدیم پدرانمان این عمل را انجام می دهند ما هم از آن ها پیروی می کنیم؛ این همان تقلید کورکورانه است که عقل و منطق آن را رد می کند یا مثل بعضی از غرب زده های امروز که به مجرد این که یک اروپایی لباسی را پوشید یا کاری را انجام داد بدون فکر از آن ها پیروی می کنند.
فلسفه تقلید، در واقع همان دلیل و مستند و مدرکی است که لزوم تقلید را برای مکلف اثبات می کند؛ بر خلاف دیگر احکام شرعی که دلیل آن ها امر و نهی هایی است که در قرآن و روایات موجود است، بدون این که لزوما در آن ها به فلسفه احکام نیز اشاره شده باشد.
لزوم تقلید:
در شریعت اسلام، واجبات و محرماتی وجود دارد که خدای حکیم آن ها را برای سعادت دنیا و آخرت انسان تشریع کرده است، واجبات و محرماتی که اگر انسان آن ها را اطاعت نکند، نه به سعادت مطلوب می رسد و نه از عذاب در امان است.
از سوی دیگر، چنین نیست که هر مسلمانی بتواند به آسانی، احکام شرعی را از قرآن و روایات و یا از عقل خود دریابد. نه قرآن مانند یک کتاب حقوقی یا رساله عملیه، احکام شرعی را به طور صریح بیان کرده است، و نه روایات معصومین علیهم السلام چنین است، و نه عقل بشر به تنهایی می تواند همه احکام را دریابد.
برای شناخت احکام شرعی، آگاهی های فراوانی، از جمله: فهم آیات و روایات، شناخت حدیث صحیح از غیر صحیح، کیفیت ترکیب و جمع روایات و آیات، و ده ها مسأله دیگر لازم است که آموختن آن ها نیازمند سال ها تلاش جدی است.
در چنین حالتی، مکلف خود را در برابر سه راه می بیند: نخست این که راه تحصیل علم که همان اجتهاد است در پیش گیرد؛ دوم این که در هر کاری آرای موجود را مطالعه کرده، به گونه ای عمل کند که طبق همه آرا، عمل او صحیح باشد (یعنی احتیاط کند)؛ و سوم این که از رأی کسی که این علوم را کاملاً آموخته و در شناخت احکام شرعی کارشناس است، بهره جوید. بی شک او در راه اول اگر به اجتهاد برسد، کارشناس احکام شرعی خواهد شد و از دو راه دیگر بی نیاز. اما تا رسیدن به آن، ناگزیر از دو راه دیگر است.
راه دوم: نیازمند اطلاعات کافی از آرای موجود در هر مسأله و روش های احتیاط است و در بسیاری از موارد، به دلیل سختی احتیاط، زندگی عادی او را مختل می کند. این سه راه اختصاص به برخورد انسان با احکام شرعی ندارد و در هر مسأله تخصصی دیگر وجود دارد. مثلاً یک مهندس متخصص را فرض کنید که بیمار می شود، او برای درمان بیماری خود باید خود شخصاً به تحصیل علم پزشکی بپردازد، یا تمام آرای پزشکان را مطالعه کرده، به گونه ای عمل کند که بعداً پشیمان نشود، و یا به یک پزشک متخصص رجوع کند. راه اول او را به درمان سریع نمی رساند، راه دوم نیز بسیار دشوار است و او را از کار تخصصی خود، که مهندسی است، باز می دارد. لذا او بی درنگ از یک پزشک متخصص کمک می گیرد و رأی او را عمل می کند.
او در عمل به رأی پزشک متخصص، نه تنها خود را از پشیمانی آینده و احیاناً سرزنش دوستان نجات می دهد، بلکه در اغلب موارد، درمان نیز می شود. مکلف نیز در عمل به رأی مجتهد متخصص، نه تنها خود را از پشیمانی آخرت و عذاب الهی نجات می دهد، بلکه به مصالح احکام شرعی نیز دست می یابد.