داستانی از سیره امام رضا علیه السلام (بيست دينار براي تو)
16 مهر 1390 توسط محمدی فرد
میلاد هشتمین نور مبارک
مردي به نام غفاري رفته بود تا از پيشواي هشتم پول قرض بگيرد. فقط همين، اما نميدانست محو چيز ديگري خواهد شد.
هوا ذره ذره تاريك ميشد و غفاري داشت كم كم بردبارياش را از دست ميداد. او از صبح درب منزل پيشوا آمده بود؛ درست بعد از
صفحات: 1· 2